اولین مطلب برای قند عسلم
دخترکم تبریک میگم بهت مادری ، برای اینکه تصمیمی گرقتیم من و پدرت که از این ماه برای تو یک وبلاگ درست کنیم و اینم وبلاگ تو هستش، امیدوارم وقتی که بزرگ شدی و تصمیم به خواندنش بکنی کلی ازاین نوشته ها لذت ببری .
امروز مانلی دخترم ، پنجمین سالگرد ازدواج من و پدرت هستش و وارد ششمین سال شدیم ، در ضمن سالگرد ازدواح حضرت علی و فاطمه هم هست که نتیجه این ازدواج داشتن دخترکی که تو باشی هست من و بابات کلی به این ازدواج می بالیم که دخترگلی مثل تو رو خدا به ما هدیه داد .
عزیزم با وجود اینکه امروز کمی سرماخورده ای و بی تابی ولی من ثانیه به ثانیه خدا را شکر میکنم که در کنارم هستی و تمام روزم را با تو سپری میکنم .
راستی مانلی عزیزم دیشب تو بعد از هشت ماه در اتاق خودت تنها تا صبح خوابیدی و من گاهی به تو سر زدم که مبادا مشکلی داشته باشی و خوشحالم که توانستی تنها در تخت زیبایت بخواب ناز فرو بروی .