خانه خاله عاطفه و پاگشای عمه مرضیه
سلام مامانی
الان با خستگی فراوان از مهمانی دیشب اومدم برات عکساتو با صبا بگزارم و چندتا عکسم از مهمانی دیشب
مانلی الان پیش بابات داری کلی بازی می کنی و حرف می زنی باهاش و منم همه کارامو کردم ولی متاسفانه تو امروز صبح زود مثل دیروز از خواب بیدار شدی و نگذاشتی مامانی استراحت بکنه و منم از این فرصت استفاده کردم و برات دارم مطلب مب نویسم .
عزیزم خانه خاله عاطفه تو کلی با صبا بازی کردی ولی اصلاً عصر اون روز نخوابیدی و اینقدر خوابت میومد که برای اولین بار نشسته تو ماشین تو بغل من خوابت برد و 30 دقیقیه ای خوابیدی حالا بیا عکساتو ببین:
:
الهی من که من فدای جفتتون بشم .
حالا بعد اون روزم مامانی میخواست عمه راپاگشا کنه از فردای اون روز دیگه مشغول کار شدم و کلی برای مهمانی تدارکات دیدم و تو هم دختر نازم قبلش تیپ زدی و منتظر مهمان بودی و توی اشپزخانه کمک مامانت می کردی
و اینم از شام دیشب
و تو هم تا دلت بخواد از سوپ اون شب کلی خوردی و مامان و بابا هم حال دادی که اصلاً اذیتمون نکردی
خیلی دوست دارممممممممممممممممممممممممممممم .
فعلاً عزیزم .
باییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی