مانلیمانلی، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 11 روز سن داره

مانلی کوچک ما

سلام سلام صد تا سلام

1392/4/15 15:04
نویسنده : rasha
555 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مامانی

بالاخره بعد از یک مدت غیبت طولانی وقت کردم بیام مطلب جدبدی برات بنویسم .

دخترکم از بعد تعطیلات عید دیگه مامانی خیلی سرش شلوغتر شد و نرسید بیاد برات چیزی بنویسه که برات الان همشونو میگم :

1- بعد از تعطلایت چند تا از دوستای بابایی خونه ی ما دعوت بودند که یکشون یه پسر داشت (امیر محمد پسر بهروز ضیایی) و فرداشم خاله الهام و خاله موناو مرجان و کیانا(دختر خاله الهام)ابودند که تو کلی با اونها  اون 2 روز بازی کردی و من و بابا متوجه شدیم که تو خیلی روابط اجتماعی قوی ای داری.

2- بعدشم تولد بابا علی بود که با هم رفتیم شرکتش سوپرایزش کردیم و براش ادکلن خریدیم و کلی خوشحالش کردیم .

3- روز 4  اردبیهشت ماه شما راه افتادی و کلی مامانیو خوشحالش کردی و وقتی هم راه افتاده بودی کیف کولی که عمه برات خریده بود هر روز صبح می انداختی رو شونت و تاتی تاتی می کردی .

4- بعد من  و عمه مرضیه 14 اردبهشت رفتیم نمایشگاه کتاب برات کلی کتاب خریدیم .

5- با باباعلی 20 اردیبهشت بردیمت باغ پرندگان و تو کلی اونجا پرندهای ای جور وا جوردیدی و کلی برای خودت تاتی تاتی کردی و لذت بردی .

6- بعدشم تو دختر قشنگم یه ویروسی افتاد به دلت که مدت 3 هفته مریض شدی و کلی آمپول و دارو خوردی و حتی یه 3 روزی خوب شدی که ما رفتیم شمال ولی دوباره این ویروس اومد و تو کلی ضعیف شدی و اصلاً حال نداشتی ولی تو این سفر ما رفتیم پیش خاله بهاره اینا و روژینا تو کلی بازی کردی ولی بعدشم بابا علی و بعدشم مامانی مریض شدیم که بالاخره همه ما خوب شدیم .

7-بعدشم من و تو و بابا و عمه و عمو صابر و مامان جون افسانه و مامان جون بابا علی همگی رفتیم مشهد که خیلی خیلی خوب بود و خوش گذشت و تو بسیار دختر خوبی بودی اونجا .

8- بعدشم مامان پری عمل چشم داشت که مامانی چند روز درگیر مامان بزرگش بود و خونه ی ما بود که من خیلی سرم شلوغ شده بود .

9 - مامانی و بابا علی دوتا عروسی دعوت شده بودند 14 و 15 خرداد که تو هم با ما اومدی وکلی بهت خوش گذشت و همش رقصیدی .

10 - از 18 خرداد مامانی شمارا میبره کلاش خلاقیت و هنر مادر و کودک در مهد خانه کودک آینده که خیلی خوبه و تو اونجا را خیلی دوست داری و هر وقتم که میخواخیم بریم کلی ذوق میکنی که اونجا میتونی با بقیه ی بچه ها بازی کنی و کلی کاردستی درست میکنی .

11 - و اول تیر ماه مامانی برد شما را اولین آرایشگاه برای کوتاه کردن موهایت ولی تو خیلی ترسیدی و همش گریه کردی ولی در عوضش خیلی موهات  قشنگ شدن ولی اینم بگم که شبیه پسرها شدی : ))

قبل از کوتاهی :

بعد از کوتاهی و شبیه شدن به پسرها :

خوب از این همه غیبتی که مامانی داشت حالا دیدی چقدر سرم شلوغ بودن و نتونسته بودم بیام برات مطلبی بنویسم

از اینکه میبینم دختری به این ماهی دارم که کلی سر مامانشو شلوغ کرده خوشحالم و دوست دارم عزیزم و به داشتنت افتخار میکنم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

عمه جونی مانلی
24 تیر 92 13:09
عزیز دل عمه چقدر بزرگ شدی از عید تا حالا و چقدر کارهای مختلف کردی . بخورمت الهی
مامان روژینا
15 مرداد 92 17:39
بابا چه عجب می گفتی گاوی گوسفندی ....می گم خوبه آبرو داری کردی نگفتی ویروس دوم که مریضتون کرد تقصیر ما بود در ضمن یه واقعه مهم و جا انداختی افطاری خونه مادر شوهر اگه بهش نگفتم والااااااااااا قربون اون قیافه پسرونت خالهههههههههههههههههههههههههه