مشغولیت های اخیر مامان راشا
سلام دختر قشنگم
خیلی وقته فرصت نوشتن برات را نداشتم چون من ایام خوبی رو سپری نکردم و خیلی حس و حال خوبی نداشتم که بتونم بیام برات تمام اتفاقات این مدت را بنویسم ولی تو این مدت مامان مهوش جابجا شد و ما هم مشغول کمک به اونا اینم مدارک موجود :
اینم اینقدر خسته بودی که شبش ساعت 9 بیهوش شدی :
تو این فاصله نادر عمو محمود هم رفت و بعدشم مامان راشا مامان بزرگشو از دست داد و تا 40 روز درگیر مراسم مامان بزرگ هست و در طی هفته هم مشغول کار و ادامه روز تا شب برسه و فقط در10 دیماه بعلت تعطیلی 28 ماه صفر با باباعلی و سعید و مریم و آوا به شمال تالاب میانکاله رفتیم و 3 روزی در سفر بودیم و کمی استراحت کردیم و باز هم مدارک موجود :
اینم دوستی که پیدا کردی روز آخر :
تو این مدت تو صحبت کردنت خوب شد دیگه مثل طوطی هرچی میگیم تکرار میکنی بطور واضح به نظر من تلفظ کلماتت خیلی خوبه ولی بعضی چیزا رو مثل سیب زمینی میگی شیمی دا دا دا ، و بشینم رو میگی ای شی یم ولی افعال را هم خیلی خوب بیان میکنی مثلا میگی من و مامان جواابامونو پوشیدیم یا لباسامو پوشیدم.
خلاصه دخترم خیلی دوست دارم وقتی خیلی خستم میشیم و به این لحظات قشنگی که با تو سپری میکنم فکر میکنم کلی خستگیم در میاد و لذت میبرم .
2 هفته پیش شما رو بردم چکاب دندون پزشکی و دکتر گفت سریعا پستونک را ازت بگیرم و همینطور با شیر نباید بخوابی و باید آب بخوری و بخوابی و منم ازاون روز گفتم مه مه رو پیشی برد و تو بعضی روزا بهانشو داری ولی خیلی صبوری کردی تو این مدت و کلا فراموشت داره میشه دیگه پستونک نخوری و بخوابی .
راستی دوباره دیروز بردمت موهاتو کمی مرتب کردم که آخر هفته مراسم 40 ام مامان بزرگ مامان راشاست تو خوشگل و مرتب باشی عزیزم ، اینم عکس قبل از کوتاهی موهات در حال بازی در آرایشگاه :
اینم چند تا عکس از این ایام :
کمک به مامان :
در حال کتاب خوندن :
این بازی در خانه کودک حکیمیه :
اینم اولین ژست خود مانلی بعد حمام :
پس تا بعد
بوس .