مانلیمانلی، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 28 روز سن داره

مانلی کوچک ما

بالاخره بعد 9 ماه تونستم بیام :)

1393/7/10 14:12
نویسنده : rasha
627 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلام سلام 

ازاینکه این مدت نتونستم بیام شرمنده ام ، خیلی درگیر بودم همش دنبال مهد مناسب برای شما بودم نزدیک محل کارم در سیدخندان ولی متاسفانه پیدا نمیکردم هم از نظر روانی هم از نظر جسمی خیلی بهم ریخته بودم تا اینکه بعد 2 ماهگشتن تصمیم گرفتن از کارم استعفابدم و بعد از پایان سال دیگه خانه دار باشم و کنار شما دختر عزیزم زمان رو سپری کنم .

طی این مدت بعد از تعطیلات عید شیشه شیر از شما گرفته شد برای اینکه کمی بیشتر غذا بخوری (البته تا اخر سال کمی درگیر سفرهایی  بودیم که چندتایی عکس برات آپ میکنم ) و من و تو باز با هم رفتیم به دبی و بعد از اون شما در تاریخ 17.03.93 دیگه پوشکو ترک کردی و صحبت کردنت کامل شد و دندونات کامل درومدن و بعد در مردادماه 22.05.93 شبها در اتاقت روی تخت خودت خوابیدی (البته تا نیمه شب و بعدش تا صبح در اتاق ما میخوابیدی ) و الان هم چند شبی هست که کاملا تا صبح در اتاق خودت میخوابی .

دیگه اینکه از تاریخ 23.06.93 مهدرفتی و خیلی دوست داشتی بطوریکه هفته اول فقط چند ساعت در اونجا بودی و هفته ی دوم تا بعد از زمان ناهار یعنی 12 ظهر و تا به الانم تا ساعت 3 هستی خیلی استقبال کری از مهد و خیلی دوست داری اونجارو بطوریکه غذا خوردنت، شیر خردنت، میوه خوردنت عالی شده وامروزم من قد و وزن شما رو گرفتم شما 11 کیلو با قد 90 هستی .

به داشتنت افتخار میکنم و در تمام این مراحل بزرگ شدنت هیچ اذیتی برایم نداشتی و راحتتر از ازون چیزی که فکرشو میکردم با من همکاری کردی.

از خدا برای دادن چنین دختر ماهی سپاسگزارم .

و چند تا عکس برای این مدت غیبت و بزر شدن دخترم توی این مدت .

 

پارک چیتگر : 

و اینم ذوق دیدن برف در تاریه 03.11.92

و اینم سفری به میانکاله در تاریخ 08.11.92

روز تولد : 

حالا نوروز 93 :

عیددیدنی با دوست روژینا :))

سفر به کلاردشت در تاریخ 21.01.93

سفر دبی اردیبهشت ماه : 

سفر به دشت لار در بغل پسر عمه ی بابا (جلال) : 

 

امدن دوستات خانه ی ما : 

نامهای دوستات : باران ، اوا ، خودت ، روژینا 

ابراز علاقه به نوه دایی مامان جونت در شب فطاری مرداد ماه : 

سفر به روستای رجه در فیروزکوه : 

رفتن خانه ذوستت باران و خاله گلاره( ضمنا روز قبلش موهاتو کوتاه کرده بودم ) :

رفتن به پارک بانوان برای اولین بار با عمه های پدر: 

اولین کوه نوردی دخترم دره هملون : 

و بالاخره سفر به شمال در شهریور ماه : 

میام زوذ زود زین پس،

تا بعد .

پسندها (1)

نظرات (2)

عمه جونی مانلی
10 مهر 93 15:29
عشق عمه به عکسات که نگاه کردم چقدر بزرگ شدی ، میمیرم برات دوست دارم هزارتا ماچ ابدار
عمه جونی مانلی
10 مهر 93 15:30
عشق همه چقدر بزرگ شدی تو این 6 ماه ، نفس عمه ای دوست دارم هزار تا ماچ